دروغهای آینده «راستها» درباره بازارهای آزاد/ تحلیل اقتصادی نیوزویک
شفقنا آینده- هفتهنامه نیوزویک در یادداشتی به قلم نیکولا کدی- مفسر اقتصادی، مشاور مالی و مجری و کارشناس رسانههای پرتعدادی از قبیل فاکسنیوز، دیلی سیگنال، نیوزمکس، الجورناله و فدرالیست آورده است:
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، با نگاهی به تاریخ جناح راست در قرن گذشته، میتوان متوجه افکار و رویکردهای متنوع و حتی متشتتی شد که طیفهای مختلف این جناح در دورههای گوناگون در دستور کار قرار داده- و دنبال کردهاند. در واقع به دلیل این که جناح راست آزادیهای فردی و البته کانون خانواده را بسیار حیاتی و اساسی میداند و البته در عین حال خود مفهوم آزادی را نمیتوان به صورت پدیدهای متمرکز در نظر گرفت؛ شاهد تنوع دیدگاهها و طیفهای مختلف در این جناح هستیم. به همین دلیل هم هست که برای راستها متحد کردن بخشها و دیدگاههای مختلف در قیاس با چپها بسیار حیاتیتر- و البته در عین حال دشوارتر- است.
در شرایطی که چپها در پایبندی و پیشبرد اهداف و ارزشهای خود- از بیداری و عدالتطلبی تا تئوری پولی مدرن- رویکرد تهاجمیتری دارند، راستها در اغلب موارد به سختی میتوانند مخالفان خود را به چالش کشیده یا متوقف کنند– حتی وقتی در مقابل اکثریتی قرار میگیرند که به وضوح با عقاید چپ مخالف هستند. با این حال همانطور که آخرین انتخابات میاندورهای در آمریکا نشان داد، مخالفت عمومی با یک حزب الزاماً به معنای حمایت از حزب مقابل نیست.
جناح راست برای پیروزی نیاز به یک آلترناتیو روشن، یک دیدگاه ایدئولوژیک منسجم، و یک برنامه واقعنگر و ملموس دارد. به ویژه برای رایدهندگان محافظهکار و راستهای میانهرو مخالفت با چیزی یا کسی کافی نیست. در این زمینه ابتدا باید یک ایده یا یک چشمانداز مثبت و خوشبینانه برای آینده ارائه شود- تا بتوان انرژی لازم برای سازماندهی یک جنبش را در سطح مردمی به دست آورد.
در سالهای اخیر، فشارهای مستمر و مداومی بر سیاستمداران و سازمانهای دست راستی وجود داشته؛ تا با گذر از سیاستهای تلفیقی دوران رونالد ریگان، رو به نوعی محافظهکاری از نظر اقتصادی چپگرا بیاورند- که به درستی به کنایه سوسیال دموکراسی محافظهکارانه نام گرفته است.
تفاوت در میان جناحهای مختلف راست میانه همیشه وجود داشته و همواره هم وجود خواهد داشت. حتی میتوان گفت که تنوع، ضد انطباقگرایی و توانایی تسهیل رقابت ایدهها همه و همه داراییهای جناح راست به شمار میآیند. اما این نباید منجر به تفرقه شود- که در این صورت همانطور که تاریخ بارها و بارها شاهد بوده فرجامی جز شکست حاصل نخواهد آمد.
من آن احساس ناامیدی بعد از مواجهه با چپ تهاجمی را- که برای از بین بردن مخالفان سیاسی خود میجنگد- به وضوح درک میکنم. با این حال کتمان نمیتوان کرد که محافظهکاران نخواهند توانست با تقلید تاکتیکهای چپها پیروز شوند و اگر آنها این راه را دنبال کنند، چپ همیشه از این رقابت پیروز بیرون خواهد آمد. جناح راست سنتها، ارزشها و مدلهای خاص خود را دارد- و تنها زمانی میتواند به پیروزی برسد که اهمیت اتحاد به جای تفرقه را همیشه به یاد داشته باشد. اقتصادهای کاپیتالیست مبتنی بر بازار آزاد که ریشه در ارزشهای محافظهکارانهای از قبیل خانواده، دارایی، اجتماع، آزادی و سنت دارند، در گذشته هم با اتحاد پیرامون این مفاهیم موفق بودهاند و البته این اتفاق در آینده هم میتواند روی دهد.
نظریه پولی مدرن در حوزه اقتصاد و البته رویکردهایی چون بیداری و عدالتطلبی در حوزه فرهنگ، نوعی تضاد مصنوعی پرهزینه ایجاد میکنند- که غرب دستکم در حال حاضر توان تحمل آن را ندارد. حداقل نه حالا که چین به شدت دنبال افزایش تسلط اقتصادی و ژئوپلیتیکی خودش است و از سوی دیگر هم روسیه به شدت احساس شجاعت میکند. نظریه پولی مدرن و نظریه بیداری هر دو به عنوان مفاهیم مترقی، جوهره خود را بر تمرکز قدرت، دخالت دولت، تبعیض طبقاتی و کاهش آزادی بنا کردهاند.
آلترناتیو این دو رویکرد هم سیستم بازار آزاد است که به تک تک افراد فرصت بهتری برای زندگی میدهد؛ و این دستاورد را با حفاظت از محیط زیست، حفظ تاریخ و سنت، و البته محدود کردن بدهیهای هنگفت و اجتناب از مالیات بیش از حد به دست میآورد. در واقع جناح راست باید به رایدهندگان توضیح دهد که هر چه سهم دولت بزرگتر باشد، سهم افراد و خانوادهها کمتر خواهد شد. هرچه حرف و دست دولت در زندگی مردم بیشتر باشد، به همان نسبت هم آزادیهای افراد کمتر خواهد شد. دخالت در اقتصاد و زندگیهای مردم- حتی به دلایل خوب و موجه- همواره این قابلیت را دارد که آن هارمونی و هماهنگی را که تعامل افراد در بازارها به وجود میآورد، مخدوش کند.
بازارها برآورد نیازها و خواستههای انسان هستند. آنها به دلیل اینکه توسط انگیزهها و مقاصد انسانی هدایت میشوند، قادر به پیشرفت و اصلاح مسیر خودشان هستند. برای همین هم هست که وقتی دولتها برای پیشبرد منافع خود در این بازارها مداخله میکنند، در اغلب مواقع شکست میخورند.
برای همین هم راستها به جای معاشقه با عقاید فاجعهبار چپ، باید با طرح و برنامه مبتنی بر ارزشهای درونیاش زمینه پیروزیهای آینده را فراهم کند. موفقیتی که راستها راههای دستیابی به آن را میتوانند در دولتهای ریگان و مارگارت تاچر ردیابی کنند و البته در بسیاری از رویکردهای دولت ترامپ و نیز در ایالت فلوریدا در زمان فرماندار ران دیسانتیس و در داکوتای جنوبی تحت رهبری فرماندار کریستی نوم.
در ایتالیا، راستها تنها زمانی پیروز شدند که آزادیخواهان و محافظهکاران این جناح تحت رهبری جورجیا ملونی متحد شدند. راستهای اسپانیا هم تنها با همین دست فرمان میتوانند دولت تشکیل دهند. این امر در فرانسه و حتی در سطح دیگر کشورهای اروپایی هم- که اکثرا تحت کنترل سوسیالیستها هستند- صادق است.
دستورالعمل موفقیت هم بسیار ساده است. راستها باید همانقدر که سیاستهای اقتصادی از قبیل کم کردن مالیاتها، مسئولیتهای مالی، کارآفرینی، بازارهای آزاد و تجارت آزاد و منصفانه را دنبال میکنند، در جبهه فرهنگی نیز به دنبال جایگاهی باشند.
برای مطالعه متن کامل خبر به نیوزویک مراجعه کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.