مهدی مطهرنیا: وضعیت برجام تکلیف ایران و آمریکا را در دهه آینده مشخص میکند/ بایدن به دنبال توازن قدرت در خاورمیانه است/ بایدن سنتز ترامپ و اوباما است
شفقنا آینده- دکتر مهدی مطهرنیا، استاد روابط بینالملل و کارشناس مسائل حوزه آمریکا درباره مناسبات منطقه ای کشورهای خاورمیانه با روی کار آمدن دولت جدید بایدن از تجدید نظر سیاست های آمریکا در خاورمیانه و ایجاد نظمی جدید سخن می گوید و اظهار می دارد: آمریکای بایدن در سطوح کلان تا خرد بر آن است که در منطقه توازنی مجدد به وجود بیاورد. جهتگیری ترامپ «نئولیبرالیست تهاجمی» بود. بدین منظور میخواست بین نیروهای موجود خاورمیانه و متحدین آمریکا با مرکزیت مدیریتی تلآویو مدیریتی ایجاد کند که در پروژه به اصطلاح «صلح ابراهیمی» دیده شد و در ناتوی عربی اوباما خود را به نمایش گذاشت و ترامپ آن را فربهتر کرد. اکنون با توجه به مصونیتهای موجود اسرائیل در منطقه و همگرای با برخی دولتهای عربی، بایدن نگران بر هم خوردن توازن قدرت علیه واشنگتن است و می خواهد اوضاع بهگونهای پیش رود که قدرتهای منطقهای را در نئورئالیسم تدافعی قرار بدهد و نوعی توازن قدرت ایجاد کند.
وی همچنین در خصوص آینده برجام می گوید: آمریکا خواهان بازگشت ایران پای میز مذاکره است تا بتواند زمینهای ایجاد کند تا پرونده موشکی ایران و پرونده فعالیتهای منطقهای ایران و پرونده حقوق بشر و پرونده اعراب و اسرائیل و …. روی میز قرار بگیرد و ایران در باب هرکدام از آنها توافقات خود را با نظام بینالملل و آمریکا به انجام برساند. برجام نمیتواند سالها بهطور بینجامد. شاید به نیم دهه برسد ولی ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ تکلیف ایران و آمریکا را مشخص میکند. نقطه گره نظم آینده جهانی در ایران زدهشده است.
متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا آینده با آقای مطهرنیا را می خوانید:
_ در مدت زمانی که از ریاست جمهوری بایدن می گذرد مواضع او در مورد خاورمیانه به نظر شفاف تر شده است. برخی عقیده دارند بایدن به دنبال نظمی جدید در خاورمیانه است و میخواهد موازنهای منطقهای ایجاد کند و مثل ترامپ همه میوهها را در یک سبد نخواهد چید و برخی نیز عقیده دارند سیاست های بایدن در امتداد سیاست های دیگر روسای جمهور آمریکاست و فرقی نخواهد کرد. درمجموع آیا میتوان استنباطی کلی از مواضع جو بایدن در خاورمیانه داشت؟
«بافتار قدرت» در آمریکا بسیار پیچیده است
در پاسخ به این پرسش باید سطوح تحلیل متفاوتی را مورد توجه قرارداد. در سطح تحلیل کلان بایدن؛ رئیسجمهور دولت فدرال و رهبر ایالاتمتحده آمریکا محسوب میشود. در ایالاتمتحده آمریکا رئیسجمهور شخص اول دولت فدرال و قدرتمندترین فرد در قانون اساسی ایالاتمتحده آمریکا است و در چهارچوب ساختار قانونی قدرت فدراتیو محدود میشود، اگر ترامپ هم باشد باید در ساعت و دقیقهای که ریاست جمهوری او تمام میشود کاخ سفید را ترک کند. نمیتواند مدعی باشد و نمیتواند از جایگاه خود برای ایجاد فضای ریاست جمهوری بعد از خود استفاده کند لذا عاملیتی به نام رئیسجمهور با تمام قدرتش در ساختار ریاست جمهوری ایالاتمتحده تعریفشده و محدود میشود. از طرف دیگر در کنار عاملیت و بحث ساختار من مفهوم «بافتار قدرت» را به کار میبرم. «بافتار قدرت» در آمریکا بسیار پیچیده است و همین پیچیدگی مراکز تصمیم سازی متکثر و متعددی را ایجاد میکنند که در عین کثرت و تعدد در چهارچوب احزاب مختلف در بافت دو حزب قدرتمند وارد عمل میشوند و این دو حزب قدرتمند درعینحال که باهم رقابت شدید دارند به دنبال ایجاد فضایی برمیآیند که در فضای امنیت ملی و اهداف ملی آمریکا بهطرف یک رویکرد فرا حزبی برود. برای همین است که در این «بافتار قدرت» اکثر لوایح و طرحها و پژوهشها دوحزبی است و دو «دد لاین» دارد. در واقع دو رهبر دارد؛ یک رهبر دانشگاهی یا یک رهبر اجرایی در کنار او که از دو حزب متفاوت هستند. لذا در سطح تحلیل کلان عاملیتی به نام بایدن با تمام قدرتش باید در این ساختار و بافتار عمل کند. همانگونه که ترامپ عمل کرد و همانگونه که اوباما مجبور به عمل است و باید اینها را درهمتنیده و مؤثر نسبت به هم بدانیم.
بایدن سنتز ترامپ و اوباما محسوب میشود
ایران در مرکز ثقل توجه خاورمیانهای آمریکا قرار دارد
در سطح تحلیل میانی من بر این باورم که رئیسجمهور بایدن ادامه رئیسجمهور ترامپ و ترامپ ادامه رئیسجمهور اوباما و اوباما ادامه رئیسجمهور بوش دوم و الیآخر هستند. باید بپذیریم که روسای جمهور در مسائل ملی و اهداف ایالاتمتحده آمریکا بنیادهای پارادایمی و سیاستهای کلان تکمیلکننده را به کار میبرند و در عین اختلاف سلیقه در استراتژیها در تاکتیکها و تکنیکها زمینههای متفاوتی را پیش میکشند. بهاینترتیب در سطح تحلیل میانی اگر نیک بنگریم هر رئیسجمهوری از درون میراث رئیسجمهور بعدی برمیآید و از آن استفاده میکند و در تاکتیکها و تکنیکهای خود تغییر ایجاد میکند. بر اساس این سطح تحلیل من عقیده دارم بایدن سنتز ترامپ و اوباما محسوب میشود و این سنتز از میراث هر دو در ارتباط با سیاست خارجی و داخلی استفاده میکند. هماکنون که بایدن در باب مسائل مربوط به اقتصاد یا کرونا کار میکند بعضی از مسائلی را دنبال میکند که جهتگیریهای اقتصادی ترامپ را به نمایش میگذارد. در عرصه سیاست خارجی در سطح تحلیل خرد بایدن شعار بازگشت به برجام را در مورد ایران طرح میکند، چون ایران در مرکز ثقل توجه خاورمیانهای آمریکا قرار دارد.
آمریکا به تعهداتش در برجام برنمی گردد
دموکرات ها مدل پنج بعلاوه یک را برای آینده جهان طراحی کردهاند
بایدن با شعار بازگشت به برجام در حقیقت به ۵ بعلاوه ۱ برمیگردد
بایدن میراث تحریم حداکثری ترامپ علیه ایران را محفوظ میدارد
آمریکا خواهان بازگشت ایران پای میز مذاکره است تا بتواند دیگر مسایل را حل و فصل کند
بازگشت به برجام همانگونه که قبلاً بارها در مصاحبههای متعددی گفتهام نه بازگشت به تعهدات آمریکا در برجام است بلکه بازگشت به سازوکار پنج بعلاوه یک بهعنوان مدل بایسته و مرجع دموکراتها برای نظم نوین جهانی است. دموکراتها برخلاف جمهوری خواهان متکی بر تئوری هژمونی «مرکب جوزف جف» هستند و بر این اساس مدل پنج بعلاوه یک را برای آینده جهان طراحی کردهاند که در آن یک ابرقدرت بهعنوان آمریکا در یک دموکراسی انجمنی بینالمللی ورود میکند و درعینحال که رقابت با چین و یا رویارویی با مسکو را رقم میزند با آنها در رهبری آمریکا در جهان همکاری میکند و در عین رقابت درونی در یک امتداد و راستا آنها را در مسیر قدرت جهانی موجود در نظام بینالملل موردپذیرش قرار میدهد و بهاینترتیب شش فرماندهی درست میکند که مرکز آن «سنتکام» است و در ۵ مرکز دیگر حاضر است با قدرتهای بزرگ جهانی در مدیریت نظم آینده بینالمللی همکاری کند. لذا میراث ترامپ ۵ بعلاوه ۱ در چهارچوب این فرضیهها است و ماکت یا الگویی برای اداره جهان است. لذا بایدن با شعار بازگشت به برجام در حقیقت به ۵ بعلاوه ۱ برمیگردد و اکنون گامهای او را ملاحظه میکنید. درخواست فعال شدن ماشهای که در سازمان ملل خاک میخورد برگردانده میشود، شعاع حرکت دیپلماتهای ایران را افزایش میدهد ولی در همان حال در سومین گام میپذیرد که به سازوکار پنج بعلاوه یک برگردد و درعینحال تحریمها را علیه ایران ادامه میدهد؛ یعنی میراث روسای جمهور قبل بهویژه میراث تحریم حداکثری ترامپ علیه ایران را محفوظ میدارد. اگر اجازههای کوچکی صادر میشود تنها برای اغنای افکار عمومی در جهت همکاری آمریکا در مسیر بازگشت ایران برای مذاکره پای میز پنج بعلاوه یک برای بازنگری در توافقنامه برجام است لذا او نیز برجام را یک توافقنامه بد میداند. گروه او درعینحال که از بازگشت به برجام حرف میزنند بیانکننده این امر است که ایران باید به برجام برگردد ولی امسال سال ۲۰۲۱ است نه سال ۲۰۱۵ و مسائل تغییر کرده است. یعنی به زغم آنها، اعمال تحریمهای حداکثری ترامپ ایران را تضعیف کرده است. لذا آمریکا خواهان بازگشت ایران پای میز مذاکره است تا بتواند زمینهای ایجاد کند تا پرونده موشکی ایران و پرونده فعالیتهای منطقهای ایران و پرونده حمایت از برخی گروه ها در منطقه و پرونده حقوق بشر و پرونده اعراب و اسرائیل روی میز قرار بگیرد و ایران در باب هرکدام از آنها توافقات خود را با نظام بینالملل و آمریکا به انجام برساند. این فضای حرکت آمریکا در ارتباط با ایران است.
بایدن بر آن است که در منطقه توازنی مجدد به وجود بیاورد
بایدن نگران بر هم خوردن توازن قدرت در خاورمیانه علیه واشنگتن است
آمریکاییها با جنگهای نیابتی انجامشده؛ ایران، ترکیه و عربستان را رودر روی هم قرار دادند
اما در وجهی بالاتر آمریکای بایدن در ادامه تحلیل سطوح کلان تا خرد بر آن است که در منطقه نیز توازنی مجدد به وجود بیاورد. جهتگیری ترامپ «نئولیبرالیست تهاجمی» بود. بدین منظور میخواست بین نیروهای موجود خاورمیانه و متحدین آمریکا با مرکزیت مدیریتی تلآویو مدیریتی ایجاد کند که در پروژه به اصطلاح «صلح ابراهیمی» دیده شد و در ناتوی عربی اوباما خود را به نمایش گذاشت و ترامپ آن را فربهتر کرد. اکنون با توجه به مصونیتهای موجود اسرائیل در منطقه و همگرای با برخی دولتهای عربی بهگونهای که متحدین عربی آمریکا امروز با خیال راحتتری به تلآویو نزدیک شدهاند، نگران بر هم خوردن توازن قدرت علیه واشنگتن است و بهگونهای پیش میرود که قدرتهای منطقهای را در نئورئالیسم تدافعی قرار بدهد و نوعی توازن قدرت ایجاد کند. در زمان بوش دوم و سپس اوباما آمریکا با تزریق ناامنی در منطقه همراه شد و القاعده و بعدها داعش به میدان آمدند و تزریق ناامنی در منطقه صورت گرفت بعدها آمریکاییها با جنگهای نیابتی انجامشده به دنبال توازن ضعف الگوهای منطقهای مثل ایران و ترکیه و عربستان روی آوردند و آنها را در برابر هم قراردادند که دیدیم بحث هلال شیعی و رویارویی تهران و ریاض در جنگهای نیابتی مطرح شد.
آمریکاییها امروز به دنبال توازن موجود در حالت «نئورئالیسم تدافعی» هستند
آمریکای بایدن در حال بازنگری در استراتژی کلان خود در خاورمیانه است
آمریکا در کنار محدود کردن اسرائیل به عربستان هم سیگنالهایی میفرستد که بدون توجه به واشنگتن نمیتواند به همراهی تلآویو در منطقه اقدام کند
آمریکا میخواهد قدرتهای منطقه را کنترل کند
تیم بایدن به دنبال ثبات و نظم کنترلشده در منطقه به نفع ایالاتمتحده آمریکا است
آمریکاییها اکنون نیز به دنبال توازن موجود در حالت «نئورئالیسم تدافعی» هستند. آمریکای بایدن در حال بازنگری در استراتژی کلان خود در خاورمیانه است و نشانههای بسیاری در این زمینه بهعنوان ادله وجود دارد. تماس تلفنی بایدن و نتانیاهو بعد از یک ماه انجام شد درحالیکه روسای جمهور قبلی در همان روزهای نخست آغاز به کار خود چنین تماس هایی برقرار میکردند. آیا آمریکا نمیخواهد از اسرائیل حمایت کند؟ پاسخ بله است. آمریکا متعهد به حمایت از اسرائیل است ولی میخواهد این پیام را بفرستد که اسرائیل گمان نکند با نزدیکی به کشورهای عربی دیگر نیازی به آمریکا ندارد. این رقابت میان واشنگتن و تلآویو در ارتباط با تاریخچه رژیم حاکم بر اسرائیل است. تلاش برای پایان دادن به جنگ یمن و خروج انصار الله از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا در کنار انتشار گزارش محرمانه سازمانهای اطلاعاتی در خصوص نقش بن سلمان ولیعهد سعودی در قتل خاشقچی نشان میدهد آمریکا در کنار محدود کردن اسرائیل به عربستان هم سیگنالهایی میفرستد که بدون توجه به واشنگتن نمیتواند به همراهی تلآویو در منطقه اقدام کند. همزمان میبینیم که برای احیای بازگشت به ۵ بعلاوه ۱ در ذیل سایه سخن گفتن از بازگشت به برجام در کنار آن حمله به نیروهای حامی ایران در سوریه را دارد و این نکته را نشان میدهد که آمریکا میخواهد قدرتهای منطقه را کنترل کند و در حالت برخورد رئالیسم منطقهای با آنها برخورد کند. همه این اقدامات نشان میدهند تیم بایدن به دنبال ثبات و نظم کنترلشده در منطقه به نفع ایالاتمتحده آمریکا در برابر بازیگران و کنشگران منطقهای است.
نظم معطوف به منافع آمریکا برای بایدن مهم است
بایدن نمی خواهد رفتار جیمی کارتر در ارتباط با محمدرضا پهلوی را در ارتباط با محمد بنسلمان تکرار کند
در عین پراکندگی اقدام در دولت بایدن نوعی انسجام درونی در عمل دیده میشود
دکترین محدود کردن همکاریهای بینالمللی با ایران در سطح جهانی و منطقهای و ایجاد محاصره منطقهای تهران
بر اساس این الگو نظم معطوف به منافع آمریکا برای بایدن مهم است و میخواهد بین نیروها توازن ایجاد کند و بازیگران تأثیرگذار منطقهای را برای بست حوزه نفوذ خود در جهت بر هم زدن نظم منطقه بدون هماهنگی و بدون دیدن منافع ایالاتمتحده محدود سازد و توأمان سعی میکند اسرائیل و عربستان و ایران را بهعنوان مرکزیت در برهم زدن نظم موجود کنترل کند. آنچه در وضعیت کنونی میبینید به این معنا نیست که آمریکا بخواهد با قطع کنترل عربستان با عربستان رابطه قطع کند بلکه در عین ایجاد این توازن تلاش میکند بهخوبی عربستان را از منابع ایجادکننده بینظمی برای ریاض و بدگمانی نسبت به آمریکا دور کند و ضمانتهایی را به دولت ریاض بدهد و از نگرانیهای دولت ریاض با روی کار آمدن دولت جدید بکاهد و مدل رفتاری جیمی کارتر در ارتباط با محمدرضا پهلوی را در ارتباط با محمد بن سلمان تکرار نکند. از طرفی دیگر بایدن و پلی نتن بارها از طرح خود در حفاظت از ریاض سخن گفتهاند و همچنین باوجوداینکه با اسرائیل با این شیوه و ادبیات صحبت میکنند بارها تلاش کردهاند این موضوع را به نمایش بگذارند که خود را در مسیر حفاظت از ریاض و تلآویو میدانند اما اگر این قدرتها از مسیر قدرت رهبری واشنگتن در منطقه خارج شوند و خود رهبری را بر عهده بگیرند میتوانند اهرمهای فشار را افزایش ببخشند. درعینحال که پراکندگی اقدام در دولت بایدن دیده میشود اما در عمل نوعی انسجام درونی دیده میشود لذا پارادایم قدرت هوشمندتر آمریکایی وارد عمل شده و تلاش دارد در پرتو این پارادایم دکترین نئورئالیسم تدافعی در ایجاد توازن منطقهای و رسیدن به اهداف ایالاتمتحده آمریکا در چهارچوب هماهنگی منطقهای با رهبری آمریکا علیه جمهوری اسلامی را فراهم کنند. بهاینترتیب از یکسو با بازگشت به ۵ بعلاوه یک اروپای متحد و حتی مسکو و چین را همراه میکنند و از سوی دیگر با ایجاد این توازن و کنترل ریاض و تلآویو از اتحاد منطقهای و بینالمللی با عملیاتی معنادار به دکترینی بازمیگردند که هیلاری کلینتون آن را وضع کرد و در عمل به نمایش گذاشت. دکترین محدود کردن همکاریهای بینالمللی با ایران در سطح جهانی و منطقهای و ایجاد محاصره منطقهای تهران. بر این اساس بایدن در جستجوی آن است که اگر بتواند مشترکا از میراث اوباما و ترامپ در منطقه استفاده کند تا اهرمهای بیشتری را در منطقه در دست داشته باشد.
_ در این میان بایدن چقدر میتواند در این پروسه ای که گفته شد پیش برود؟
اتحادیه اروپا در طول چهار سال گذشته انگیزهای برای حمایت از ترامپ در برخورد با ایران نداشت
امری نسبی است. تاکنون و در حدود دو ماه توانسته است افکار عمومی جهان را اغنا کند که امریکا در پی مذاکره با ایران است. ترامپ هم از مذاکره سخن میگفت ولی ادبیات او بهواسطه واگرایی که در راستای قدرت هژمونیک آمریکا با نظم دوقطبی دنبال میشد از سوی متحدین آمریکا نیز حمایت نمیشد. اتحادیه اروپا در طول چهار سال گذشته انگیزهای برای حمایت از ترامپ در برخورد با ایران و سیاستهای خاورمیانهای آمریکا نداشت اما امروز همگرایی بین دو سوی اقیانوس بیشتر شده است و بیش از آمریکاییها اروپاییان نگران هستند چون در دسترس بودن آنها در جبهه غرب وجود دارد که ایران آن را جبههای باطل میداند. ازنظر ایدئولوژیک همکاریهای ایران با این نظامهای قدرت در درون ایران با چالش روبرو است. بسیاری از کسانی که خود را به شعارهای انقلابی برخاسته از انقلاب اسلامی ۵۷ متعهد میدانند عقیده دارند آمریکا از انگلیس بدتر است و انگلیس از شوروی بدتر و هردوی آنها از آمریکا بدتر هستند. این حرفی است که امام خمینی زده بود و جمهوری اسلامی با شعار «نه شرقی نه غربی» وارد عمل شد.
به نطرم روسیه و پکن هیچکدام نگاه استراتژیکی به تهران ندارند
بایدن با بیشتر شدن همگرایی با اروپا به موفقیتی نسبی دستیافته است
بایدن در تلاش است عملیات احتمالی اسرائیل بدون هماهنگی با امریکا را محدود سازد
بنا به اعتقاد «یعقوب مریدور»، از عوامل اصلی استراتژیست و امنیتی اسرائیل؛ آمریکا و اسرائیل دارای اصطکاک هستند
بسیاری از ذی نفوذان اسرائیلی بر آن هستند که وابستگی به واشنگتن را کم کنند
امروز جمهوری اسلامی در حال بستن قرارداد استراتژیک با پکن است و میگوید قراردادی بیستساله با روسیه دارد درحالیکه به نظر من نه روسیه و نه پکن هیچکدام نگاه استراتژیکی به تهران ندارند. ما هنوز هم در مورد روسیه نتوانستهایم بهطور کامل نیروگاه بوشهر را به دست بگیریم. آنچه در این زمینه وجود دارد این است که بایدن با بیشتر شدن همگرایی با اروپا به موفقیتی نسبی دستیافته است و از طرفی او تلاش دارد با ایجاد فشار در حوزه رئالیسم تدافعی عملیات احتمالی اسرائیل بدون هماهنگی با امریکا را محدود سازد و آمریکا را در جنگی ناخواسته ناشی از عملکرد اسرائیل قرار ندهد. اسرائیل در دوران ترامپ سر کشانه به ایران نزدیک شد و سعی کرد تا نزدیک مرزهای ایران بیاید و حتی حملات تروریستی و نظامی در درون ایران داشت. بارها به مواضع گروهای مورد حمایت ایران در سوریه حمله کرد. بر اساس دیدگاههای «یعقوب مریدور»، یکی از عوامل اصلی استراتژیست و امنیتی اسرائیل؛ آمریکا و اسرائیل دارای اصطکاک هستند. حمایت و نزدیکی این دو به این معنی نیست که اسرائیل بخواهد تا ابد تحت زعامت و رهبری آمریکا باشد. لذا بسیاری از افراد ذینفوذ اسرائیلی بر آن هستند که وابستگی به واشنگتن را کم کنند. همانطور که اروپاییان میخواهند این اقدام را داشته باشند. «هلموت اشمیت» کتابی را نوشت با عنوان «استراتژی بزرگ برای قرن» که میبینیم نخبگان اروپایی نیز خواهان همین معنا بودند. آمریکا بهخوبی میداند که در کنار نزدیکی تلآویو به واشنگتن تلاش برای رقابت نیز وجود دارد. تلآویو فربه شده و بسیاری از نگرانیهای آنها از فعالیتهایی که در منطقه انجام میشد کاهشیافته است. اسرائیلی که زمانی تارگت و هدف دولتها و ملتهای عربی بود اکنون به بسیاری از پایتختهای عربی نزدیک شده است و ایران دیگر با کشورهای عربی همگرایی حس نمیکند.
_ در واقع بنا به گفته های شما میتوان گفت آمریکا به دنبال توازن در منطقه است و از سویی بازیگران منطقه ای به دنبال استقلال قدرت خود هستند؟
در جنگهای منطقهای ابرقدرتهای بزرگ تلاششان این است که اجازه پیروزی مطلق یکطرف برطرف دیگر را ندهند
بله؛ و بر اساس همین رویکرد است که در جنگهای منطقهای ابرقدرتهای بزرگ تلاششان آن است که اجازه پیروزی مطلق یکطرف برطرف دیگر را ندهند. همین رویکرد بود که تلاش کرد اجازه ندهد نه صدام بر ایران پیروز شود و نه تهران بر صدام بعثی پیشی بگیرد. اینیک شیوه معنادار در قواعد رهبری نظام بینالملل است. بنا به اهداف قدرتهای بزرگ بینالمللی؛ تا جایی که بتوانند، ن در یک منطقه مهم توازن قدرت بر هم بخورد. یا باید همگان را ضعیف کرد یا باید همگن بر همگان قدرت کنترلشده داد.
_ در این راستا معتقدید بلاتکلیفی برجام همچنان ادامه خواهد داشت؟
برجام لایه بیرونی یک زخم عمیق است
آمریکاییها از ساختار و بافتار قدرت در ایران شناخت بیشتر و بهتری پیداکردهاند
آمریکاییها پروندهای قطور در باب ایران بازکردهاند که ورق اول مسائل هستهای ایران بود
آمریکا آنگونه که برخی در ایران فکر میکنند به برجام برنمیگردد
برجام دلالتی ضمنی است. برجام لایه بیرونی یک زخم عمیق است. برجام عطسه یک سینوزیت حاد است. این دیدگاه وجود دارد که نظام جمهوری اسلامی ایران، انقلاب اسلامی را در مبنایی بازتعریف کرده است که مولود آن مبارزه با آمریکا شناخته میشود. تحریم های آمریکا نیز مشکلاتی را ایجاد کرده است.
علاوه، آمریکاییها از ساختار و بافتار قدرت در ایران شناخت بیشتر و بهتری پیداکردهاند. بهعنوانمثال میدانند که رئیسجمهور در ایران هرکسی که باشد تصمیمگیرنده نهایی در همه چیز نیست و میدانند که وزارت امور خارجه بیشتر دستگاه بروکراسی دیپلماسی خارجی است و دستگاه اصلی دیپلماسی در نهاد دیگری است. ازاینرو چه اوباما با نوشتن نامه به رهبری نظام و چه ترامپ با رد جایگاه روحانی و ظریف وارد عمل میشوند و علناً و آشکارا میگویند نه رئیسجمهور و نه وزیر امورخارجه در ایران خطاب ما نیستندو دیدیم که به نوعی در مواردی علناً و آشکارا اعلام کردند که از منظر آنان رئیسجمهور و وزیر امور خارجه اصلی در ایران سردار قاسم سلیمانی است و ما ایشان را نفر دوم کشور میدانیم و چه بسا امر نیز از جمله در واقعه ترور نقش داشت. لذا باید این معنا را در نظر بگیریم که آمریکاییها پروندهای قطور در باب ایران بازکردهاند که ورق اول مسائل هستهای ایران بود. اوباما بارها در سخنرانیهای خود تصریح کرد که وارد گفتگو با ایران شده است تا ایران را به بازیگری از منظر او عادی در نظام بینالملل تبدیل کند. این معنا شکل نگرفت و ایران حاضر نشد از برجام به توافقنامه موشکی و مسائل منطقه و مسائل اعراب و اسرائیل و مسائل حقوق بشر وارد شود و امروز همان دموکراتها از زبان گروسی بیان میکنند که اکنون دیگر سال ۲۰۲۱ است و ۲۰۱۶ نیست. آمریکا آنگونه که برخی در ایران فکر میکنند به برجام برنمیگردد. اگر به پنج بعلاوه یکبر میگردد میخواهد این بار با آغاز مجدد از پرونده هستهای، ایران را به لایههای گوناگونی از این پرونده قطور وارد کند.
_ در آن صورت آیا کشمکش بر سر برجام سالها به طول میانجامد؟
وضعیت برجام تکلیف ایران و آمریکا را در دهه ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ مشخص میکند
نقطه گرهی نظم آینده جهانی در ایران زدهشده است
برجام، تلاشی برای شکل دادن به نظم آینده جهان بود
اگر زمانی ایران پل پیروزی برای شمال و جنوب بود امروز پل مناقشه میان شرق و غرب است
برجام نمیتواند سالها بهطور بینجامد. شاید به نیم دهه برسد ولی ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ تکلیف ایران و آمریکا را مشخص میکند. نقطه گرهی نظم آینده جهانی در ایران زدهشده است. همانطور که کنفرانس تهران بعد از جنگ جهانی، آینده جهان را مشخص کرد اجلاسهای متعدد و نشستهای دیگری ازجمله ورشو و سایر نشستها در پایتختهای جهان برای رسیدن به برجام تلاشی برای شکل دادن به نظم آینده جهان بود. نقطه گرهی موجود برای شکل دادن به این نظم را ایران تشکیل داده و از منظر من از زاویه ای اگر زمانی ایران پل پیروزی برای شمال و جنوب بود امروز پل مناقشه میان شرق و غرب است.
_ آیا این کشورها به دنبال حل مشکلاتش با ایران خواهد بود؟
این کشورها به دنبال این هستند که اگر بتوانند تکلیف ایران را با نظام بینالملل و برعکس مشخص کند.
_ اگر ایران حضور در نظام بینالملل را مطابق با آنچه غربیها می خواهند نپذیرفت چه اتفاقاتی متصور است؟
ایران کره شمالی نیست
یا باید هزینههای بیشتری توسط هر دو طرف پرداخت شود یا هزینههای رودررویی را کمتر از هزینههای فرسایشی کنونی بدانند
خطرات وضعیت فرسایشی با ایران
آیا پکن و مسکو حاضرند با همپیمانی استراتژیک با ایران وارد جنگی جهانی شوند؟!
دهه ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ دههای مهم برای تثبیت نظم جهانی در قرن حاضر است
یا ایران باید بهنظام بستهای چون کره شمالی تبدیل شود و در برابر نظم جهانی بایستد که ایران کره شمالی نیست. بافت فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی و جمعیتی ایران مثل کره شمالی نیست. ایران دارای کد ژئوپولتیکی است که کره شمالی این بهره را ندارد. از طرف دیگر آمریکاییها و جهان نیز نمیتوانند با ایران برخوردی همچون کره شمالی داشته باشند. در نهایت یا باید هزینههای بیشتری توسط هر دو طرف پرداخت شود و یا هزینههای رودررویی را کمتر از هزینههای فرسایشی کنونی بدانند و آن زمان است که وضعیت خطرناک خواهد شد. اگر آنها به این نتیجه برسند که در وضعیت فرسایشی با ایران درحرکت باشند و ایران به این نظم شکل ندهد و قدرتهای بزرگ برای شکلدهی به آینده نظم نوین جهانی صبوری نداشته باشند و باهم امتیازاتی ردوبدل کنند؛ ممکن است اریابی آنها این بشود که برخورد در این سیستم هزینههای کمتری را نسبت به رفتار فرسایشی خواهد داشت، لذا اگر مسکو و پکن و اروپا در محیط همکاریهای فی مابین خودشان به تبادل امتیازات از منظر خودشان متناسبی در خصوص نظم آینده جهانی برسند این میتواند زمینه همگرایی بیشتری را علیه ایران فراهم کند و به طبع بهعنوان یک منطقه مورد معامله برای شکلگیری نظم آینده جهانی موردتوجه شان قرار میگیرد.
حال میگوییم آیا ایران که طبیعتا قدرتی بزرگ در منطقه و قدرتی بینالمللی است آیا در چنان قدرتی است تا با وحدت با مسکو و پکن بتواند جبههای متحد در برابر جبهه متوفق آمریکا و همپیمان غربی و منطقهای او ایجاد کند؟! آیا پکن و مسکو حاضرند با همپیمانی استراتژیک با ایران وارد جنگی جهانی شوند؟!در پاسخ به این پرسش ها دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.
بههرتقدیر دهه ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ مانند ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ در قرن ۱۹ و مانند دهههای سوم قرون قبل از آن دههای مهم برای نظم جهانی در قرن حاضر است.
_ در آن صورت استراتژی احتمالی ایران در دهه آینده چه خواهد بود؟
اگر مسکو و پکن ایران را در پیمان شانگهای بپذیرند قدرت و نگرش آنها فائق خواهد بود
نگاه به تهران نگاهی ویژه در حوزه امتیاز گیری قدرتهای بزرگ از هم در حوزه نظم جهانی است
ایران آیا باید بپذیرد که با قرارداد ۲۵ ساله با چین میتواند امیدوار باشد که چین در بزنگاهی تاریخی همه قدرت خود را در کنار ایران قرار دهد؟ یا در مورد مسکو آیا این اتفاق میافتد؟ با پیوستن ایران به پیمان شانگهای ایران در جبهه شرق قرار میگیرد، آیا چین و مسکو ایران را در پیمان شانگهای میپذیرند؟ چرا چین حاضر است پیمان مودت استراتژیک با ایران ببندد ولی حاضر به پذیرش ایران در پیمان شانگهای نیست؟! مسکو نیز به همین صورت است. ضمن اینکه اگر مسکو و پکن ایران را در پیمان شانگهای بپذیرند آیا قدرت و نگرش آنها فائق نخواهد بود؟ و چالشهای بزرگی در این زمینه وجود ندارد؟. آیا در نگاه آنها به تهران نگاهی ویژه در حوزه امتیاز گیری قدرتهای بزرگ از هم در حوزه نظم جهانی نخواهد بود؟
_ در مجموع آینده برجام چگونه خواهد بود؟
امروز مردم واقعا تحت فشار هستند و بسیاری خواهان حل شدن مساله ایران و آمریکا هستند. برجام به هر تقدیر یک توافق نامه است و یک تعهد نامه نیست و به مثابه یک توافق اولیه در جهت رسیدن به یک تعهد نهایی از سوی آمریکایی ها مورد توجه قرار گرفت. شخص باراک اوباما به این نظریه معتقد بود که در توافق نامه هسته ای با ایران وارد مذاکره می شود و سپس مذاکره با ایران را از توافق نامه هسته ای به وجوه دیگر گسترش می بخشد تا از ایران در برابر آمریکا یک بازیگر عادی با تعریف آمریکایی ها بسازد. اما ایران در قالب توافق نامه برجام وارد مذاکره شد. توافق نامه به تعهد نامه تبدیل نشد چرا که ایران اساسا تنها در باب پرونده هسته ای و بخشی از پرونده هسته ای به صحبت نشست که بتواند تحریم ها را از دوش ایران بردارد و حتی دیدگاه حداکثری وجود داشت که رهبری نظام بعد از توافق نامه آن را مطرح کرد و آن برداشتن همه تحریم ها از جمهوری اسلامی ایران بر اساس این توافق نامه بود که ایالت متحده آمریکا و طرف های دیگر هنوز آن را پذیرا نشدند. تنها تحریم هایی برداشته شد که با مرکزیت توافق در فعالیت های هسته ای ایران مطرح بود. لذا باید گفت این توافق نامه در این قالب به مسائل هسته ای محدود شد که با روی کار آمدن ترامپ و خروج آمریکا از برجام و خروج گام به گام ایران در پنج گام برای کاهش تعهدات خود در یک وضعیت بسیار نامتعادل و لغزنده و لرزان و رو به مرگ قرار گرفت. در اینجا بود که اروپا از یک سو توافق نامه برجام را میراث دیپلماسی اروپای متحد می دانست چون مهمترین توافق نامه در اروپای متحد در دهه های اخیر محسوب می شد و ما به این ترتیب شاهد جریانی بودیم که طی آن اروپا تلاش کرد این بیمار بسیار سخت را در وضعیت موجود حفظ کند و بلکه به احیای آن بپردازد ولی در نهایت توانست وضع موجود آن را حفظ کند. ایران هم از طرفی بر این نکته واقف بود که اگر از برجام خارج شود اتحاد میان اروپا و آمریکا بر علیه خود را مستحکم می کند بخصوص در دوران ترامپ این اتحاد می توانست برای تهران سنگین باشد و خروجی های سختی را به دنبال داشته باشد.
روی کار آمدن بایدن و آغاز رقابت های انتخاباتی دریچه امیدی را برای اروپا و ایران و دیگر کشور هایی که خواهان حفظ برجام بودند بازگشود و آن هم کد واژه بازگشت به برجام از تیم انتخاباتی بایدن بود که با گزینش نیروهایی در مراکز اصلی تصمیم گیری و تصمیم سازی در آمریکا که نشان می داد دیپلمات های آگاه با روش مذاکره با ایران بر سر کار می آیند این امید ها را افزایش بخشید. اما در همان زمان من بر این نکته تاکید داشتم که عدم انتخاب جان کری به عنوان وزیر امور خارجه و انتخاب بلینکن پیام آشکاری دارد و آن این است که آمریکایی ها آنگونه که از روی کار آمدن کمپین بایدن تصور می شود، به برجام ۲۰۱۵ باز نمی گردند. چرا که جان کری آشنایی بیشتری با تیم مذاکره کننده ایران و نزدیکی بیشتری با مواضع ایران در ارتباط با برجام از خود نشان داده بود و می توانست ادامه راه دولت اوباما را به سهولت باز کند ولی بلینکن و بلز و سولیوان و رابرت مالی اگر چه نزدیک به تفکرات جان کری بودند ولی در عین حال بر آن بودند که بتوانند از بافت موقعیتی موجود در جهت ایجاد فضایی مناسب برای گفتگو در همه موارد با ایران باشند. از نظر درونی و فشار بیرونی وارد شده بر ایران از جهت دستیابی به امتیازات بیشتر برای دولت بایدن بهره ببرند. لذا کد واژه بازگشت به برجام همانگونه که بارها متذکر شده ام نه به معنای بازگشت به برجام بلکه به معنای بازگشت به ساز و کار پنج بعلاوه یک به عنوان بستری مناسب و ابزاری کم هزینه ولی پر امتیاز در جهت فشار اوردن بیشتر بر ایران مد نظر قرار گرفته است. بازگشت به برجام نه بازگشت فوری آمریکا به برجام بلکه بازگشت فوری به ساز و کار پنج بعلاوه یک برای مذاکره با ایران و ایجاد اجماع بین المللی بر علیه تهران و کاهش اثر میزان حمایت پکن و مسکو از ایران طراحی شده است. از این رو است که ایالات متحده آمریکا در دولت کنونی سنتزی از دولت ترامپ و اوباما است و از میراث هر دو بهره می برد.
_ به لحاظ حقوق ایران چه اندازه می تواند بر حقوق خود مصر باشد؟ چرا که این آمریکا بود که از برجام بازگشت و به لحاظ قانونی این کشور است که باید قدم اول را در بازگشت به برجام بردارد..
متاسفانه حق در نظام بین الملل و روابط بین الملل متکی بر قانون نیست بلکه متکی بر قدرت شده است. مشاهده می شود قانون حاکم بر نظام بین الملل از مرکز مغناطیسی قدرت حاصل می شود و این نه حقوقی بلکه سیاسی است چون مرکز مغناطیسی قدرت در نظام بین الملل سیاسی است و متاسفانه بیش از آنکه از قواعد حقوقی پیروی کند از قواعد غیرحقوقی پیروی می کند. بایدن می گوید ما به پای میز مذاکره با ایران برای تجدید نظر در برجام بر می گردیم به شرطی که ایران نخست به برجام و تعهدات خود در برجام بازگردد. این درحالی است که ایران می گوید ما به پای میز مذاکره با آمریکا بر می گردیم به شرطی که آمریکا به برجام بازگردد و همه تحریم ها بر علیه ایران را بردارد. این دو، دو نگاه معطوف به سپهر منافع هر دو کشور در برابر هم است. آمریکایی ها نمی خواهند برجام را اجرایی کنند بلکه می خواهند همان برجام را فربه سازی کنند و با تحمیل دیکته آنچه که خود می خواهند به ایران برجام را در یک بافت موقعیتی جدید باز تعریف کنند. درحالیکه تهران آشکارا اعلام می کند به هیچ وجه در هیچ موضوعی حتی در واژگان حاضر به تجدید نظر در متن برجام نیست و علاوه بر آن بازگشت به برجام را به شروطی متکی می کند که حداقل آن بازگشت آمریکا به برجام و از بین رفتن تحریم ها است. اما تا اینجا قدم های امریکایی ها تنها قدمهایی شکلی در بازگشایی راه مجدد این کشور برای ورود به پنج بعلاوه یک بود نه اجرای تعهدات خود در قالب برجام سابق.
_ به فرض مثال که بعید به نظر می رسد اما در صورتی که برجام تغییر کند چه تضمینی وجود دارد که مجددا رییس جمهور بعدی آمریکا آن را نقض نکند؟
سیاست در تمام سطوح و لایه ها امری بدون زنگ تفریح است، بدون تضمین صددرصدی و در هیچ تعهد بین المللی هیچ تضمینی وجود ندارد. حال اینکه توافقی بین المللی است به طور مثال ما در دیوان لاهه در باب پیمان مودت بین ایران و آمریکا وارد شدیم و شکایتی را به دیوان لاهه دادیم که به طور تلویحی در اولین گام دیوان لاهه استدلال ایران را پذیرفته است. ایران می گوید پیام مودتی که بین آمریکا و ایران امضا شده باعث می شود آمریکا نتواند علیه جمهوری اسلامی ایران اقدامات عملی انجام بدهد، این درحالی است که بعد از انقلاب اسلامی در ایران کشور ما آمریکا را دشمن اصلی خود می داند. سفارت آمریکا در ایران اکنون در دست حکومت است. لذا این قواعد حقوقی نوشته می شوند و به تضمین های قانونی در دیوان لاهه و سایر دادگاه های بین المللی دیگر احتجاج می کند ولی در عمل چه چیزی رخ می دهد و باید آنها را دید. لذا بسیاری قانون ها در سایه اراده سیاسی کمرنگ می شود مانند بسیاری از قواعدی که در شورای امنیت سازمان ملل به عنوان مصوبه تصویب می شوند. چندین مصوبه و یا قطعنامه شورای امنیت بر علیه تل آویو وجود دارد اما کدامیک از آنها اجرا شده اند؟ لذا اراده سیاسی بر قواعد حقوقی و گزاره های قانونی برتری پیدا می کنند چرا که همانطور که گفتم در مرکز مغناطیسی روابط بین الملل نه قانون بلکه قدرت و بخشی از قدرت مطرح است. یعنی قانون در چهارچوب تعریف اراده سیاسی حاکم مورد توجه قرار می گیرد. لذا باید این نکته را مورد توجه قرار بدهیم که با عنایت به این موضوع تنها زمانی می توان به توافق نامه ها و تعهد های بین المللی اتکا کرد که اراده سیاسی قدرتمندی در جهت اجرای آن وجود داشته باشد. لذا ایران هم با زبان رهبری نظام و انقلاب برای نمایش این اراده سیاسی قدرتمند تلاش دارد به هیچ وجه در برابر آمریکا عقب نشینی به نمایش نگذارد؛ این ناشی از همین منطق است.
_ نقش قدرت ملت ها در برابر زیاده خواهی قدرت ها چیست؟ ملت ها چگونه می توانند در مقابل زورگویی های برخی کشورها علیه منافع خود مقابله کنند؟
بالاترین پایه هر دولتی در عرصه عمل نه در عرصه حرف و سخن بر حمایت ملت ها متکی است و اگر ملت ها حامی دولت ها و حکومت ها نباشند موجب نوعی تنش در درون و هزینه های گزاف برای استقرار دولتی خود رای می شود و از بیرون نیز موجبات ایجاد فضای منفی و اعمال فشارهای متفاوت را برای دولت حاکم بوجود می آورد. نمونه آن در پیونگ یانگ دیده می شود. لذا اگر دولت ها متکی بر پشتیبانی ملت ها قرار بگیرند از یک طرف موجب ایجاد مشارکت داوطلبانه میان ملت ها و دولت ها در عرصه های گوناگون سیاست پذیری و سیاست گذاری و اعمال سیاست ها می شود و از سوی دیگر با این معنا انسجام و اتحاد درونی افزایش و قدرت ملی در برابر تهدید ها و فشار های بیرونی افزوده می شود. یکی از تجلیات عینی حمایت ملت ها از دولت ها میزان مشارکت مردم در انتخابات است. در ایران بعد از انقلاب اسلامی به همین صورت بود ولی روند حضور مردم پای صندوق رای در سال های اخیر با چالش جدی روبرو است، چرا که جامعه ملی در یک بافت موقعیتی ناشی از پنجره تجربی ادراک خود قرار گرفته است که انجام هر انتخاباتی و تلاش مردم برای یک انتخابات معنا دار در نهایت به نتایج مورد نظر ختم نمی شود و همانگونه که در دهه حاضر در سال ۹۲ و ۹۶ و سال های میانه آنها در انتخابات مجلس مانند ۱۳۹۸ دیدیم مردم با میزان های گوناگون تعداد شرکت کنندگان پای صندوق های رای حاضر شدند ولی نتایج ناشی از این انتخاب ها برای بسیاری از مردم حامل پیام های مورد علاقه آنها نبود، لذا اکنون یکی از چالش های موجود و امر واقع و ناگزیر و ناگریزی که وجود دارد آن است که مردم در این معنا یعنی یکی از مهمترین تجلی های همگرایی مردم و حکومت حداقل در سال ۱۳۹۸ با کمترین میزان حضور مشارکت خود را به نمایش گذاشتند و این برای عناصر حاضر در انتخابات با داشتن آمار های دقیقی از این موضوع تا حدود زیادی آشکار است. اکنون انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در جریان است که امری ملی است و حتی مسائل منطقه ای و قومی و شهری و روستایی در آن دخالت ندارد و احتمال پایین بودن میزان مشارکت به عنوان یک چالش اکنون در محافل سیاسی گوناگونی مطرح است و تلاش برای بالا بردن افزایش میزان مشارکت امری عینی و آشکار و غیر قابل کتمان در فضای سیاسی کنونی است. انتخابات ۱۴۰۰ می تواند آوردگاه بسیار مهمی برای آینده باشد و نتایج و خروجی آن می تواند پیامی آشکار برای جامعه بین الملل در خصوص مدیریت و فشار ها بر تهران باشد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.